امروز یکشنبه , 13 آبان 1403
پاسخگویی شبانه روز (حتی ایام تعطیل)
7,000 تومان
دانلود تحقیق درمورد تهاجم فرهنگی
با دانلود تحقیق در مورد تهاجم فرهنگی در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق تهاجم فرهنگی را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق تهاجم فرهنگی ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:تحقیق در مورد تهاجم فرهنگی
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:17 صفحه
قسمتی از فایل:
تهاجم فرهنگی: واقعيت يا ضرورت؟
دوستان گرامی، اجازه دهيد سخنانم را با يکی از پارگرافهای مشهور نوشته شده به زبان فارسی آغاز کنم. اين يک پديدهی نادر است که ما در زبان فارسی پاراگراف مشهوری داشته باشيم. ابيات منظوم و برخی جملات قصار و قطعات کوتاه سعدی و خواجه عبدالله انصاری برای ما امور آشنا و روزمرهاند اما کمتر میتوان نوشتهای منثور و بخصوص معاصر را يافت که، لااقل در بين اهل نظر، شناخته شده باشد. مثل: «من اينها را برای سايهام که روی ديوار افتاده است مینويسم» به قلم صادق هدايت. باری، يکی از اين معدود پارگرافها اينگونه آغاز میشود: «غربزدگی میگويم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آيند نيست بگوئيم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه، دست کم چيزی ست در حدود سن زدگی. ديدهايد که گندم را چگونه میپوساند؟»اين نخستين جملاتی ست که جلال آل احمد کتاب غربزدگیاش را با آن شروع کرده است. و بنظر من بيان همين کلمات است که امروز ما را دور از وطن خويش در اينجا زير يک سقف گردآورده، تا به ضرب و دنگ تحقيق و «پی پِر» و کنفرانس و سمينار بکوشيم دريابيم که چه بلائی به سر ما آمده است.
شايد آنچه گفتم بنظر شما اغراق آميز بيايد؛ اما آنانی که در دو دههی ١٣٤٠ و ١٣٥٠ جوانی خود را در جريانات روشنفکری ايران گذرانده باشند خوب میفهمند که من چه میگويم. اصلا بگذاريد در چند جمله آن جريان را خلاصه کنم و برای اين کار کمی از خود و همنسلانم بگويم: در سرآغاز دههی ٤٠ ايرانی (که مصادف بود با سرآغاز دههی ٦٠ ميلادی و در مغرب زمين همراه بود با جريان هيپیها، سنت شکنیها، خيزشهای دانشجوئی و راديکاليسم فرهنگی) من، همراه با يارانی همچون داريوش آشوری، بهرام بيضائی، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهيمی، اکبر رادی، احمدرضا احمدی و چند تن ديگر، نخستين ايام بيست سالگیمان را آغاز میکرديم و سقفی که ما را بدور هم جمع میکرد دانشگاه تهران بود. هشت/نه سالی از کودتای ٢٨ مرداد میگذشت. يعنی، ما اغلب کودک بوديم وقتی که آن جريان رخ داد. پس، کينهی سقوط مصدق و بازگشت شاه در دل ما چندان جائی نداشت. و اگر مشکلی هم با شاه داشتيم مشکلی مربوط به خود او بود.
آن روزها در آمريکا، که از پس ٢٨ مرداد ٣٢ در کشور ما حرف اول را میزد، چهرهی جديدی به تخت رياست جمهوری نشسته بود که برنامههايش با برنامههای ژنرال آيزنهاور و معاونش نيکسون متفاوت بود. او از مسائلی همچون حقوق بشر و دموکراسی دم میزد ـ حرفهائی که در آن روزگار بيشتر به شوخی شبيه بود. يادم است يک روز داريوش آشوری بطعنه پيشنهاد کرد که نامهای به پرزيدنت جديد، آقای جان اف کندی، بنويسيم و بگوئيم حالا که حضرتعالی در حال تأمين حقوق بشر هستيد يک فکری هم برای اضافه حقوق بشر بفرمائيد. منظورم اين است که بگويم کسی باور نداشت که آدمی در آن سوی دنيا به تخت بنشيند و منشاء تغييراتی عميق در سوی ديگر دنيا شود. اما چنين شده بود. مثل اين بود که منتظر بودهاند تا ما دبيرستان را تمام کنيم و پا به دانشگاه بگذاريم تا سکوت وحشت زده و هشت/نه سالهی بعد از ٢٨ مرداد شکسته شود. دانشگاهی که ما در آن پا گذاشته بوديم يکپارچه آتش بود. همين زنده ياد پروانه اسکندری (قبل از آنکه همسر داريوش فروهر شود) را که بچاقوی وزارت اطلاعات اسلامی تکه تکه شد من اولين بار در همان سالها جلوی دانشکده هنرهای زيبا ديدم که روی پلهها ايستاده بود و عليه ديکتاتوری سخن میگفت.